English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (9086 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
attended operation U عملکرد با مراقب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
unattended operation U عملکرد بی مراقب
Other Matches
two way alternate operation U عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
multitasking U عملکرد چند وفیفهای عملکرد چند تکلیفی
worked U عملکرد
method of operation U عملکرد
turn over U عملکرد
work U عملکرد
process U عملکرد
performances U عملکرد
operation U عملکرد
throughput U عملکرد
processes U عملکرد
revenue operation U عملکرد
performance U عملکرد
monadic operation U عملکرد تکین
machine operating U عملکرد ماشین
binary operation U عملکرد دودوئی
maximum performance U عملکرد حداکثر
operation analysis U تحلیل عملکرد
parallel operation U عملکرد موازی
logical operation U عملکرد منطقی
performance appraisal U عملکرد سنجی
telephone operation U عملکرد تلفن
operating panel U تابلوی عملکرد
concurrent operation U عملکرد همزمان
furnace operation U عملکرد کوره
transformer operation U عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
dyadic operation U عملکرد دوتایی
monadic operation U عملکرد یگانه
indirect operation U عملکرد غیرمستقیم
continous operation U عملکرد پایدار
loss marking operation U عملکرد زیانبار
reatrain U عملکرد توام
operating lever U اهرم عملکرد
computer operation U عملکرد کامپیوتری
returns U عملکرد کارکرد
returning U عملکرد کارکرد
feature U ویژگی عملکرد
returned U عملکرد کارکرد
return U عملکرد کارکرد
feature of performance U ویژگی عملکرد
observers U مراقب
observer U مراقب
surveillant U مراقب
watcher U مراقب
attended U با مراقب
observant U مراقب
vigilant U مراقب
quivive U مراقب
oper eyed U مراقب
watchers U مراقب
vigilante U مراقب
vigilantes U مراقب
wide awake U مراقب
alert U مراقب
lookout U مراقب
alerted U مراقب
lookouts U مراقب
watch ful U مراقب
care giver U مراقب
alerts U مراقب
wide-awake U مراقب
multiprogramming U عملکرد چند برنامهای
performance rating U درجه بندی عملکرد
even-handed treatment U رفتار [عملکرد] عادلانه
multitasking U عملکرد چند تکلیفی
rating U نحوه عملکرد مجاز
two way simultaneous operation U عملکرد همزمان دو طرفه
ratings U نحوه عملکرد مجاز
on line operation U عملکرد درون خطی
one way only operation U عملکرد فقط یک طرفه
off line operation U عملکرد برون خطی
operating speed U سرعت عملکرد کار
fixed point operation U عملکرد با ممیز ثابت
multisequencing U عملکرد چند ترتیبی
illegal operation U عملکرد غیر قانونی
input output operation U عملکرد ورودی- خروجی
electrically operated chuck U سه نظام با عملکرد الکتریکی
uniprogramming system U سیستم عملکرد تک برنامهای
operation U وابسته به عمل عملکرد
binary arithmetic operation U عملکرد ریاضی دودویی
watchfulness U مراقب پاسدار
unattended operation U عملکردبی مراقب
to keep watch U مراقب بودن
watch it <idiom> U مراقب باش
to keep a look U مراقب بودن
tenty U مراقب موافب
see after مراقب بودن
watch man U پاسبان مراقب
watch out U مراقب بودن
scrutator U مراقب موشکاف
watchful U موافب مراقب
automatic controller U مراقب خودکار
i was on the watch for it U مراقب ان بودم
look after مراقب بودن
watchman U پاسدار مراقب
watchmen U پاسدار مراقب
onlooker U مراقب تماشاگر
onlookers U مراقب تماشاگر
look out <idiom> U مراقب بودن
multiprogramming system U سیستم عملکرد چند برنامهای
social audit U ارزیابی عملکرد اجتماعی موسسه
watch one's time U مراقب فرصت بودن
look after someone <idiom> U مراقب کسی بودن
pinch pennies <idiom> U مراقب پوست خودبودن
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
attend to someone <idiom> U مراقب کسی بودن
highbinder U جاسوس یا مراقب دیگری
look U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
looks U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
mind U تذکر دادن مراقب بودن
looked U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
to take care of somebody [something] U مراقب کسی [چیزی] بودن
take care of <idiom> U مراقب چیزی یا کسی بودن
(keep/have one's) ear to the ground <idiom> U بادقت مراقب اطراف بودن
Keep an eye on the children. U چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
synchronizing limiter U لامپ مراقب همزمان سازی
to be on one's track U مراقب حال کسی بودن
minds U تذکر دادن مراقب بودن
minding U تذکر دادن مراقب بودن
duplex operation U کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
chunking along U عملکرد یک برنامه طویل الاجراو قابل اطمینان
watch/mind one's P's and Q's <idiom> U مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
To be all eyes. To watch like a hawk. U چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
compatible U زیردستگاهی که در رابطه باکل دستگاه عملکرد مناسبی دارد
centred U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
duenna U زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
centre U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centers U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
maintenance U مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
to walk on eggshells <idiom> U در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
administrators U شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
administrator U شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
You should always be careful walking alone at night. U همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
spools U Operations SimultaneousPeripheral Line On عملکرد دستگاه جانبی همزمان به صورت درون خطی
spool U Operations SimultaneousPeripheral Line On عملکرد دستگاه جانبی همزمان به صورت درون خطی
numeric keypad U یک وسیله ورودی که مجموعهای از کلیدهای رقم دهدهی وکلیدهایی با عملکرد مخصوص را استفاده میکند
cruise control U کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
control unit U قسمتی از یک کامپیوتر که عملکرد صحیح واحدهای اریتمتیک نگهداری و انتقال اطلاعات را کنترل میکند
system follow up U ارزیابی و بررسی مستمرسیستم جدید نصب شده به منظور مشاهده میزان عملکرد ان طبق طرح
wild card U روشی که به یک سیستم عامل امکان میدهد تا روی چندین فایل با نامهای مرتبط عملکرد مفیدی داشته باشد
boostrap operation U عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
thrashing U وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
race condition U حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
mflops U یک میلیون عملیات ممیز شناور در ثانیه یک میلیون عملکرد با ممیزشناور در ثانیه Per Operation FloatingPoint illion
auxiliary operation U عملیات کمکی عملکرد کمکی
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
escort aircraft U هواپیمای اسکورت هواپیمای مراقب
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
performance standard U معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
Recent search history Forum search
1Jack Attac
1I am here to assess your level of functioning
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com